قوله تعالى: بلى‏ منْ أسْلم الآیة... بلى اقرارى است بجواب که در آن جحد بود، چنانک رب العالمین گفت حکایت از قول دوزخیان و بجواب خطاب خطابى عذاب سازان أ لمْ یأْتکمْ نذیر؟ قالوا بلى‏ قدْ جاءنا نذیر فکذبْنا و نعم جواب استفهامى است که در آن جحد نبود چنانک آتشیان بجواب خطاب بهشتیان گفتند فهلْ وجدْتمْ ما وعد ربکمْ حقا قالوا نعمْ و بلى در اصل بل بوده است و یا در افزودند تا با حرف نسق مشکل نشود، چون جهودان گفتند. در بهشت نشود مگر جهودان، و ترسایان گفتند در بهشت نشود مگر ترسایان، رب العالمین جواب داد که نه آن و نه‏ این هیچ دو در بهشت نشوند، بلى مومنان درشوند آن گه صفت مومن در گرفت.


گفت: منْ أسْلم وجْهه لله هر که روى خویش فرا داد، و کردار و دل خویش پاک داشت، و آهنگ خویش راست کرد. مقاتل گفت اسلام بمعنى اخلاص است و وجه بمعنى عمل اى من اخلص عمله میگوید در بهشت آن کس شود که اخلاص در اعمال بجاى آورد و اخلاص بر سه قسم است: اخلاص شهادت در اسلام، و اخلاص خدمت در ایمان، و اخلاص معرفت در حقیقت. و قرآن بهر سه قسم اشارت میکند، اخلاص شهادت را گفت ألا لله الدین الْخالص و اخلاص خدمت را گفت و ما أمروا إلا لیعْبدوا الله مخْلصین له الدین و اخلاص معرفت را گفت إنا أخْلصْناهمْ بخالصة.


و در اخلاص اعمال حکایتى بیارند از سفیان عیینه که او را رفیقى بود و با وى برادرى گرفته بود، و آن رفیق را یسارى بود و نعمتى که درویشان را بدان نواختى و صدقه‏ها دادى، و نیز متعبد بود، از دنیا بیرون شد. مردى آمد از شام و دعوى کرد که مرا بنزدیک وى امانتى بود قدر هزار دینار. وارثان گفتند ما ندانیم سفیان عیینه آن مرد را گفت که ترا شب نیمه شعبان بچاه زمزم باید شد، و او را از آن جایگاه بر خواندن تا ترا خبر کند که امانت کجا نهاده است، که در خبر مصطفى آمده است که ارواح مومنان و شهیدان و صالحان آن شب در چاه زمزم حاضر آیند، آن مرد برفت و او را از چاه زمزم خواند، جواب نیافت بر سفیان باز آمد، گفت خواندم و جواب نشنیدم، سفیان گفت «آه عدل الله به الى برهوت» مگر او را بگردانیدند ازین چاه بچاه برهوت اندر حضرموت، آنجا که ارواح اشقیاهم درین شب مجتمع شوند آن مرد دیگر سال حضرموت، شد، و شب نیمه شعبان او را از آن چاه برخواند جواب داد، و نشان جاى امانت ازو درخواست، و امانت بوى باز رسید. و سفیان او را گفته بود که بپرس از حال و قصه وى، و بما عدل الله به الى هناک مع عبادته و صومه و صدقاته.


فقال بلغ سفیان منى السلام، و قل له الریاء الریاء عدل بى الى هاهنا، قال فاتیت سفیان و اخبرته به، فبکى بکاء شدیدا، ثم قال ان الله تعالى لا یقبل الا ما کان خالصا لوجهه.


و گفته‏اند که اسلام درین آیت بمعنى تفویض است و وجه بمعنى امر اى من فوض امره الى الله، معنى آنست که در بهشت آن کس شود که کار با خداوندگار گذارد.


و قال على بن عیسى من اسلم وجهه لله معناه: من سلم جمیع بدنه لطاعة الله فقد یقال لجملة الشی‏ء وجهه فجعل اشرف الاعضاء عبارة للجمیع.


و هو محْسن و نیکو درآید در کردار و گفتار خود، و زندگانى و روزگار خود، و چنان داند در حال عبادت، و چنان انگارد که در خداى خود مى‏نگرد.


عمر خطاب گفت که جبرئیل ع پرسید از رسول خداى صلى الله علیه و آله و سلم که ما الاحسان؟ احسان چیست؟ رسول جواب داد


«ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یریک»


گفت احسان آنست که خداى را پرستى چنانک گویى که وى را مى‏بینى، اگر تو وى را نمى‏بینى وى ترا مى‏بیند. این اشارت است فرا نهایت مقام سالکان، و تحقیق این سخن آنست که هر رونده را در هر مقام که باشد بدایتى است و وساطتى و نهایتى: بدایت آنست که آغاز سفر کند از خود و در روش آید، و وساطت آنست که بصفت غریبان شود و غریب وار زندگانى کند، و نهایت آنست که بکعبه مشاهدت رسد. مصطفى سه رتبت اشارت کرده، حالت روش را گفت: «سیروا سبق المفردون»


و حالت غربت را گفت: «طلب الحق غربة»


و حالت مشاهدت را گفت: «اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یریک»


آن گه ثمره اخلاص بنده و ثواب احسان وى پدید کرد و گفت: فله اجره عند ربه»


و هو الجنة، وى را نزدیک خود به بهشت فرود آورد، آن بهشت که مصطفى صفت وى کرده که


«نور یتلألأ و ریحانة تهتز و نهر یطرد و زوجة حسناء جمیلة فى نضرة و نعمة و سلامة، فى اقامة ابدا»


نورى تابان، بانواع ریاحین بویان، و جوى روان، و هم جفت جوان، و شادى و ناز جاودان، هر چه بخاطر بنده فراز آید و خواهد در بهشت او راست همان و هم چنان.


عبد الرحمن بن ساعده گفت: یا رسول الله انه یعجبنى الخیل فهل فى الجنة خیل فقال له النبى ص «یا بن ساعدة، ان ادخلک الله الجنة کان فیها فرس من یاقوت احمر، یطربک حیث شئت من الجنة»


و عن ابى هریرة قال قال رسول الله یوما و هو یحدث فیمن عنده رجل من اهل البادیة، ان رجلا من اهل الجنة استأذن ربه فى الزرع، فقال له ربه او لیست فیما شئت، قال بلى و لکن احب ان ازرع فیقول الله له ازرع فیبذر حبة، فیبادر الطرف نباته و استواءه و استحصاده و نثره. امثال الجبال، فیقول الله عز و جل دونک بنى آدم فانه لا یشبعک شى‏ء. فقال الاعرابى و الله یا رسول الله لا یجد هذا الا قرشیا او انصاریا فانهم اصحاب الزرع فاما نحن فلسنا باصحاب زرع، فضحک رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم.


«و لا خوْف علیْهمْ و لا همْ یحْزنون».


و قالت الْیهود لیْست النصارى‏ على‏ شیْ‏ء الآیة... آنچه جهودانند میگویند که ترسایان بر هیچ چیز نه‏اند از دین بار خداى، و آنچه ترسایان‏اند میگویند جهودان بر هیچ چیز نه‏اند از دین، «و همْ یتْلون الْکتاب» و جهودان از توریة میدانند که ترسایان بر باطل‏اند که خداى را زن و فرزندى گویند، و ترسایان از انجیل میدانند که جهودان بر هیچ چیز نه‏اند که به عیسى نمى‏گروند، و در قبله یکدیگر را مخالف‏اند.


کذلک قال الذین لا یعْلمون... این الذین لا یعْلمون گبرانند که بى کتاب‏اند و بى علم نادانان محض، یعنى که این گبران میگویند جهودان و ترسایان خود بر هیچ چیز نه‏اند. سفیان ثورى چون این آیت برخواندى گفتى «صدقوا جمیعا و الله» مقاتل گفت «الذین لا یعْلمون» مشرکان عرب‏اند که پیغامبر را همان گفتند که جهودان و ترسایان یکدیگر را گفتند. و گفته‏اند که جهودان و ترسایان که درین آیت مذکورند جهودان مدینه اند و ترسایان فجران که پیش مصطفى در مناظره آمدند و یکدیگر را این گفتند.


فالله یحْکم بیْنهمْ یوْم الْقیامة فیما کانوا فیه یخْتلفون الله داورى کند و کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، و بایشان نماید که بهشتى کدامست و دوزخى کدام، فرقه حق کدام‏اند، و مآل و مرجع ایشان چیست، و فرقه ضلالت کدام‏اند و حاصل و فیصل ایشان چیست.


و منْ أظْلم ممنْ منع مساجد الله الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که طوس بن اسیسیانوس الرومى بجنگ بنى اسرائیل شد، و مهتران و جنگیان ایشان را بکشت و کهتران را ببردگى براند، و بیت المقدس را خراب کرد، و مسجد در دست گرفت و در آن پلیدیها و مردار بیوکند. رب العالمین گفت کیست کافرتر و شوخ‏تر از آن کس که این کار کند، بندگان خداى را از مسجد باز دارد، و نگذارد که در آن شند، و خداى را پرستند و وى را یاد کنند، و کار که کند و قصد که دارد در تخریب مسجد دارد و بآن کوشد، قتاده و سدى گفتند آن کس بخت‏نصر بود که ترسایان روم با وى برخاستند، و بجنگ جهودان شدند، و بیت المقدس را خراب کردند، و تا بروزگار عمر بیت المقدس خراب بود، آن گه مسلمانان دیگر باره بنا نهادند و مسجد باز کردند.


أولئک ما کان لهمْ أنْ یدْخلوها إلا خائفین زان پس که مسلمانان آن را عمارت کردند ترسایان روم را نیست که در آن مسجد شوند مگر بدستورى مسلمانان، دل ایشان پر از بیم مسلمانان و ترس از هلاک جان، اکنون از ترسایان کس در آن نشود الا بعهد و امان، یا پس بدزدى و متنکروار چنانک او را ندانند که اگر بدانند او را بکشند.


لهمْ فی الدنْیا خزْی ترسایانراست درین جهان رسوایى و خوارى و ننگ.


اگر ذمى بود گزیت، و اگر حربى بود قتل، و در آن جهان عذاب مهین جاودان در آتش، مقاتل و کلبى گفتند لهمْ فی الدنْیا خزْی فتح قسطنطنیه و عموریه و رومیه است، حصارها و نشستگاه ایشان که در فتح آن استیصال ایشان است و تبتر نظام دولت ایشان، مصطفى ع گفت الملحمة العظمى فتح قسطنطنیة و خروج الدجال فى سبعة اشهر. سدى گفت خزى ایشان در دنیا آنست که مهدى بیرون آید و قسطنطنیه بگشاید. و جاى ایشان خراب کند و قومى را بکشد، و قومى را ببردگى ببرد، و مهدى آنست که مصطفى ع گفت: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یبعث فیه رجلا منى او من اهل بیتى یواطئ اسمه اسمى، و اسم ابیه اسم ابى، یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».


عطا و عبد الرحمن بن زید گفتند این آیت بشأن مشرکان مکه آمد، و بمساجد الله مسجد حرام مى‏خواهد، مشرکان مصطفى را از حج و عبادت در آن مسجد بازداشتند، و مسجد را چون متعبد از آن باز دارند و در آن ذکر الله نرود خراب گویند، باین معنى گفت «و سعى فى خرابها» پس چون مکه گشاده شد و کافران مقهور، رب العالمین گفت: أولئک ما کان لهمْ أنْ یدْخلوها إلا خائفین کافران را نیست که در آن شوند از ترس مسلمانان و بیم قتل، و مصطفى ع روز فتح منادى را فرمود تا ندا کرد که «الا لا یحجن بعد هذا العام مشرک و لا یطوفن بالبیت عریان.».


قوله تعالى و لله الْمشْرق و الْمغْرب فأیْنما تولوا فثم وجْه الله الآیة...


ابن عباس گفت جماعتى از یاران رسول صلى الله علیه و آله و سلم بسفرى بودند، و میغ برآمد و قبله بریشان مشتبه شد، هر کس باجتهاد روى بجانبى فرا داد و نماز کرد پس چون میغ باز شد بدانستند که هیچ یک روى بقبله نداشتند، پیش رسول خداى آمدند و قصه باز گفتند، در حال این آیت آمد، و این پیش از آن بود که آیت تحویل قبله با کعبه آمد، و پس از آنکه آیت تحویل آمد این منسوخ شد. عکرمه گفت این آیت خود در تحویل قبله است میگوید هر جا که روى فرا دهید نماز را در سفر و در حضر روى بآن جانب دهید که الله شما را بر آن گردانید یعنى کعبه «فثم وجْه الله» اى جهة التى وجهکم الیها.


ابن عمر گفت این آیت نماز تطوع را آمده است در سفر، یصلى حیث ما توجهت به راحلته و گفته‏اند این جواب عیبگویان است قبله حق را، و طعنه گویان در مسلمانان در گردانیدن روى از قبله شامى بقبله تهامى، که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مسلمانان چون در مدینه آمدند شانزده ماه نماز به بیت المقدس میکردند روى بمغرب داشتند بسوى شام، و کعبه از پس پشت، و رسول خداى در دل میداشت آرزوى آنک روى بکعبه داشتى، قبله ابراهیم. چون رب العالمین پس از شانزده ماه روى وى بکعبه گردانید، بر جهودان سخت آمد و بزرگ، و سخنان در گرفتند فراوان از اعتراض و انکار و طعن در رسول خدا و در اسلام و مومنان. آن گه که نماز بیت المقدس میکردند روى بمغرب داشتند و پشت بر مشرق، چون روى به کعبه گردانیدند روى بمشرق کردند و پشت بر مغرب ایشان گفتند اگر استقبال مغرب حق بود استدبار آن باطل است و اگر استقبال مشرق حق است استدبار آن باطل، رب العالمین از آن جوابها داد که یکى اینست که و لله الْمشْرق و الْمغْرب فأیْنما تولوا فثم وجْه الله و تمامى جواب ایشان آنست که گفت: و ما جعلْنا الْقبْلة التی کنْت علیْها و شرح آن بجاى خویش گفته شود انشاء الله. و وجه درین آیت بمعنى جهت است و جهت قبله است، و تخصیص را اضافت با خود کرد چنانک گفت بیت الله و ناقة الله إن الله واسع علیم قیل واسع الشریعة، و قیل واسع المغفرة، و واسع العطاء واسع الشریعة فراخ شریعت است، دین وى آسان و راه بوى روشن و نزدیک.


چنانک مصطفى ع گفت «بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة واسع المغفرة فراخ آمرزش است فراخ بخشایش، لقوله تعالى و رحْمتی وسعتْ کل شیْ‏ء و قال صلى الله علیه و آله و سلم حکایة عن الله عز و جل لو اتیتنى بقراب الارض ذنوبا اتیتک بقراب الارض مغفرة و لا ابالى، واسع العطاء فراخ بخش است و فراخ نعمت، قال الله تعالى و إنْ تعدوا نعْمة الله لا تحْصوها، و قیل واسع اى فضله یسعکم، و نعمته تشملکم، علیم باعمالکم و نیاتکم حیثما صلیتم و دعوتم. قال بعض السلف دخلت دیرا فجاء وقت الصلاة فقلت لبعض من فى الدیر من النصارى دلنى على بقعة طاهرة اصلى فیها، فقال لى طهر قلبک عمن سواه وقف حیث شئت قال فخجلت منه.